به گزارش خبرنگار خبرگزاری «حوزه» از مازندران، مرحوم آیتالله سید هاشم نبوی از انقلابیون و یاران امام خمینی(ره) بود که نقش مؤثری در جریان مبارزات نهضت انقلاب در منطقه ایفا کرد.
در همین راستا با سید علی نبوی، فرزند این عالم مبارز و انقلابی به گفت و گو نشستیم.
مروری بر زندگینامه آیت الله سید هاشم نبوی
سید هاشم نبوی متولد ۱۳۱۶ روستای لولاک دهستان کسلیان سوادکوه است. وی فرزند سیدباقر که معروف بود «کفشش میگردد» و به این معنا است که آنقدر دارای درجات معنوی بود که کفش هایش جلوی پای او جفت می شد، سیدباقر در آن مقام قرار داشت و کهنسالان کنونی هم بر آن اشاره دارند. مادر سیدهاشم بانو منور نام داشت و از ملاکان دیندار کسلیان محسوب می شد و به همین واسطه طایفه ایشان را ملکی می گفتند.
سیدهاشم پنج ساله بود که قرآن را نزد آقای شیرزادی در روستای «سیپی» فراگرفت و گلستان و بوستان را در روستای «پیرنعیم» نزد آقای باکویی آموخت و در امامزاده علی ساری ادامه تحصیل داد و سپس به حوزه علمیه کوهستان رفت و ۹ سال در آنجا تحصیل کرد و طلبه ویژه آیتالله کوهستانی شد و آنقدر در زمینه تحصیلی موفق بود که ۱۰ روز برای کار کشاورزی به روستا آمد که آیت الله کوهستانی پیام دادند تا دیگران به کار ایشان برسند تا به درس سیدهاشم لطمه نخورد و حتی پیشنهاد ازدواج از خانواده آیتالله کوهستانی به ایشان شد.
سیدهاشم از مدرسان ویژه حوزه علمیه کوهستان بود. شاید تنها مسافرتی که آیت الله کوهستانی از منطقه کوهستان خارج شدند، حضور در مراسم ازدواج سیدهاشم نبوی در روستای لولاک بود.
پسر از پدر می گوید
سیدعلی(سیدمحمد) نبوی می گوید: مرحوم والد بزرگوار ما در سالهای ۱۳۳۵ تا ۱۳۴۲ در قم برای ادامه تحصیل علوم دینی حضور داشت و سپس از سالهای ۱۳۴۳تا ۱۳۴۵ در نجف و نزد امام راحل حضور داشت و شعارش فقط «خمینی(ره)» بود که عبارت «روح و جان منی خمینی» نقل دهانشان بود.
وی ادامه داد: در سال ۱۳۴۵، سیدهاشم تصمیم گرفت تا به اتفاق خانواده به نجف برود و یادم میآید که در حال پیگیری عزیمت به نجف این اشعار را میخواند که بعدها متوجه شدم که امام حسین(ع) هم در هنگام عزیمت به کربلا چنین مضمونی را قرائت میکرد: «سر به صحرا میزنم، دل به دریا میزنم، هر چه پیش آید خوش آید، ما که خندان میرویم».
نبوی در ادامه سخنان خود با بیان این که از سال ۱۳۴۵ تا ۱۳۴۸ به همراه پدر و خانواده در نجف بودیم و صبحها تا ساعت ۱۰ در درس امام راحل و سپس درس آیت الله شاهرودی شرکت می کردند، گفت: مرحوم والد بزرگوار ما بعد از ظهر ها هم با آیت الله توسلی، مسئول دفتر و داماد امام راحل مباحثه می کردند و این برنامه روزانه ایشان بود.
سفر قاچاقی به نجف
فرزند آیتالله سیدهاشم نبوی به نحوه حرکت به سمت نجف اشاره کرد و افزود: در خرمشهر با بلم از اروند رفتیم و از خرمشهر تا نجف ۴۰ روز پیاده و به صورت قاچاقی رفتیم و ۲ نفری که ما را در بین گاومیشها پنهان کردند تا به دام ماموران نیفتیم، بعدها توسط حسن البکر اعدام شدند.
وی با بیان اینکه تنها اثاثیه خاندان ما در سفر به نجف، سه چمدان کتاب «آقاجان» بود افزود: هیچ چیز دیگر همراه ما نبود و سه سال و نیم در نجف بودیم و ۲ سال اول حتی کولر یا پنکه نداشتیم.
مخفیشدن در نخلستانهای عراق
نبوی به خاطره مخفیشدن پدر در نخلستانهای عراق برای رهایی از دستگیری و بازگرداندن به ایران اشاره کرد و گفت: پدر یک شاخه خرما برای ما فرستاد و ما منتظر بودیم تا خرمای سبز، زرد شود و بخوریم و تا ۱۰ روز این شیوه ادامه داشت.
صبحانه، ناهار و شام فقط پیاز آبپز میخوردیم!!/ ماجرای صاحب خانه شدن
وی ادامه داد: زمانی رسید که پولی نداشتیم و مغازه دار نسیه به نمی داد، فقط پیاز را به ما داد، چراکه امکان پوسیدن آن وجود داشت. صبحانه، ناهار و شام فقط پیاز آبپز میخوردیم و بعد از مدتی «آقاجان» گفت که بیایید دعا کنم و شما آمین بگویید و بعدها به ما گفت که دعای امام زمان(عج) را خواندم، صبح کوبه درب منزل ما به صدا درآمد و همسایهای گفت که گاو ما مریض بود و گفتیم که اگر خوب شود، شیر را به یک سید بدهیم و به ما داد.
در همان روز صاحبخانه ما گفت که دیروز سفره صاحب الزمان(عج) داشتیم و سهم ما را داد که تا سه روز غذای ما بود و ده تومان هم به ما پول داد.
من به همراه آقا جان به حوزه میرفتم، بعد از درس آقای شاهرودی پدر را صدا زدند که اگر پول نداشتی چرا نگفتی و صد تومان شهریه داد و در همان روزها هم ۱۵۰ تومان از سوادکوه برای ما فرستادند و مبلغی هم پول شهریه تعلق گرفت و فردی که قرار بود به مکه برود و خواست که پدرم، مالش را حلال کند و مبلغی پرداخت و در ۲ یا ۳ روز مبلغ حدود ۵۲۰ تومان جمعآوری شد و با ۵۱۰ تومان خانه خریدیم، صاحبخانه شدیم، و این ثمره آن دعای پدر بود؛ آن خانه را هم در حال خروج از نجف به مبلغ ۴۹۰ تومان فروختیم.
یکی از بزرگان منطقه به رئیس پاسگاه سیلی زد ...
وی به ماجرای بازگشت ۱۵ روزه از نجف به تهران به همراه خانواده اشاره کرد و گفت: در تهران به خانه خاله ام رفتیم و بعد به زیراب خانه آقای نصیری آمدیم و صبح فردا، ماموران ژاندارمری پدر را دستگیر کرده و به پاسگاه بردند، مردم که ایشان را دوست داشتند پس از اطلاع حدود ۵۰۰ نفر به جنب پاسگاه زیراب آمده به نشانه اعتراض تجمع کردند و آیتالله عبدالله نظری خادم الشریعه که ابهت خاصی هم داشت، هم به زیراب آمد و بزرگان منطقه را جمع کرد تا پدر را آزاد کنند، یکی از بزرگان منطقه به رئیس پاسگاه سیلی زد که چرا سید را دستگیر کردید؟ پس از آن پدرم با عزت و احترم به خانه برگشتند و فعالیت تشکیلاتی انقلابی را از همان سال در دستور کار خود قرار داد.
فرار از پشتبام مدرسه فیضیه
فرزندن آیتالله سیدهاشم نبوی با بیان این که مرحوم والد به صورت محرمانه و غیرقانونی برای انتقال کتاب، نوار و اعلامیههای امام به نجف میرفت و یک تا دو ماه در نجف میماند و هنگام بازگشت اعلامیههای امام را از تهران تا گرگان توزیع میکرد، گفت: آیت الله سیدعلی شاهرودی از علمای مشهد برای فرزند ارشد آیتالله نبوی تعریف میکرد که در سال ۴۲ ما کتک خوردیم، ولی سیدهاشم به دلیل چابکی و نیرومندی، کتک خوراند(مقصودشان به ماموران ساواک در قم بود) و از پشتبام مدرسه فیضیه از دست مأموران پهلوی گریخت.
تحصن در مدرسه آیت الله گلپایگانی
وی ادامه داد: در سال ۱۳۵۶ و بعد از شهادت حاج آقا مصطفی خمینی حدود ۴۰ نفر از علما برای برگزاری مراسم سوگواری ایشان در مدرسه آیتالله گلپایگانی تحصن کردند، آیتالله سیدهاشم نبوی، حجتالاسلام حسن قربانی(امام جمعه فعلی پلسفیدسوادکوه) و حجتالاسلام مظلومی در بین تحصنکنندگان حضور داشتند.
فرزند آیتالله سیدهاشم نبوی با بیان این که مرحوم والد ما بعد از انقلاب اسلامی در سپاه فعالیت داشتند و ۲ بار هم برای فعالیتهای تبلیغی به جبههها اعزام شدند، ادامه داد: این عالم مجاهد در همه تظاهرات قم حاضر بودند و در زمان حضورشان در سوادکوه، همه انقلابیون سوادکوه با محوریت ایشان حاضر میشدند و به هربهانه ای بالای منبر مواضع ضداسلامی حکومت پهلوی را به چالش می کشیدند.
سیدعلی(سیدمحمد) نبوی اظهار کرد: شاید نخستین شعار مرگ بر شاه را در شهر زیراب را من، غلامرضا افشون، غلامرضا چراغی و علیرضا افشون نوشتیم، بچههای خمینیدوست، حقیقتا خمینیدوست بودند و دینمدار.
وی درباره سوابق دستگیری آیت الله سیدهاشم نبوی توسط ساواک، بیان کرد: یک بار در قم دستگیر و ۱۸ روز در زندان ساواک بودند و یکبار در تاسوعا و چندین بار در مقاطع زمانی مختلف در سوادکوه دستگیر شد.
هجرت به دیار ابدی
گفتنی است، آیت الله سیدهاشم نبوی مرحوم والد ما بعد از وقایع انقلاب و جنگ تحمیلی، بدور از هیاهو در ذی طلبگی به تبلیغ پرداخت و هیچگاه حتی شائبه سهم خواهی یا ادعای کذایی از ایشان دیده و شنیده نشد، بیان داشت: این عالم وارسته در میان مردم بدون تکلف زیست و مصداق این بیت سلوک خود را پی گرفت «هرکه را اسرارحق آموختند/ مهر کردند و لبانش دوختند».
او در نهایت پس از تحمل رنج بیماری در۱۶ فروردین ۱۳۹۵ ندای حق را لبیک گفت و در آرامگاه ابدیش در جوار امامزاده عبدالحق علیه السلام زیراب سر به تیره تراب نهاد. عاش سعیدا ومات سعیدا